ruyinruyin، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره

قصه از کجا شروع شد

برای پسرم در آستانه یازده ماهگی

سلام عزیز دل بیقرارم ... بی تکرار مهربان عاشق .... داشتم فکر می کردم به بهشتی که وعده داده شده ، به کلید ، به ...   به همان خدای من و تو که هر چه گشتم هرچه چشم انداختم جایی ، بهشتی ندیدم جز تنها وقتی که به تو نگاه می کنم به خنده های مستانه ات گوش میدهم ، به دستانت بوسه میزنم پسر بی همتای من . که بهشت همین جاست همین لحظه که تو با چشمان مشکی پر از امیدت که هر چه بیشتر دقیق میشوم شیدا تر میشوم مرا می نگری ... خنده هایت همان نوای موسیقی بهشت وعده داده شده است ... دستانت کلید ، پوست لطیف صورتت نسیم نوازشگر روح ...   ومن  300 روز است که با تو ای معجزه آفرینش ای...
16 شهريور 1390
1